در مقاله اخیر، در رابطه با تعریف نوآوری باز و پیشنیازهای آن بحث شد و در اینجا به پارادایمها و تفاوتهای الگوی نوآوری باز میپردازیم.
در میان پشتوانه گسترده ادبیات علمی، آیا موضوع جدید یا متفاوتی درباره الگوی نوآوری باز وجود دارد؟ بله، تفاوت اصلی این است که در حالی که تئوریهای پیشین درباره نوآوری، دانش خارجی را به عنوان یک مکمل مفید در نظر میگرفتند، اما شرکت را محور نوآوری قلمداد میکردند و فعالیتهای درون سازمانی شرکت، موضوع اصلی مطالعه بودند.
یکی دیگر از تفاوتهای اساسی در الگوی نوآوری باز، تمرکز بر مدل کسب و کار است.
در رویکرد “نابغه انسانی” الگوی بسته، توجه کمی یا اصلاً توجهی به مدل کسب و کار برای سازماندهی فرآیند نوآوری نمیشد. به جای آن، تمرکز بر جذب “بهترین و باهوشترین” افراد بود و این باور وجود داشت که استعدادهای تحقیقاتی درجه یک، در صورت تأمین کافی، نوآوریهای ارزشمند جدیدی را خلق خواهند کرد که به نحوی راهی به بازار پیدا میکنند.
در مقابل، در نوآوری باز، شرکتها به دنبال جذب افراد نخبه از داخل و خارج سازمان هستند تا سوخت مورد نیاز برای مدل کسب و کار خود را تأمین کنند. به عبارت دیگر، نوآوری باز پیشنهاد میدهد که خروجیهای نوآورانه شرکت نباید محدود به مدل کسب و کار فعلی باشند، بلکه باید امکان عرضه به بازار از طریق طیف گستردهای از کانالها را داشته باشند.
در تئوریهای قبلی نوآوری، این فرض وجود داشت که در ارزیابی پروژههای تحقیق و توسعه، هیچ گونه خطای اندازهگیری وجود ندارد. این ارزیابی در چارچوب مدل کسب و کار شرکت صورت میگرفت و پروژهها براساس تناسب با آن مدل بررسی میشدند.
در رویکرد نوآوری باز، مدل کسب و کار چارچوب شناختی است که ارزیابی پروژههای تحقیق و توسعه درون شرکت را هدایت میکند (Chesbrough و Rosenbloom، 2002). این مدل به عنوان یک ابزار شناختی عمل میکند که پروژههایی را که با آن مدل سازگارند، گزینش و پروژههای ناسازگار را رد میکند. این فرآیند ارزیابی ذاتاً موضوعی است و امکان وجود تعصبات و خطاها وجود دارد.
تفاوت چهارم این است که مفاهیم پیشین نوآوری، توجه کمی یا اصلاً توجهی به جریانهای آگاهانه خروجی دانش و فناوری نداشتند.حتی زمانی که شرکتها برای جذب دانش خارجی از محیط بیرونی استفاده میکردند، هدف آنها توسعه، تولید و فروش داخلی بود.
در الگوی نوآوری باز، امکان جریانهای خروجی فناوری به شرکتها اجازه میدهد تا برای فناوریهایی که مسیر واضحی برای ورود به بازار داخلی ندارند، کانالهای خارجی را پیدا کنند. در این شرایط، کسب و کارهای داخلی شرکت با این کانالهای خارجی مانند اعطای مجوز، شرکتهای نوپا و تشکیل شرکتهای فرعی که میتوانند ارزش اضافی ایجاد کنند، برای عرضه فناوریهای جدید به بازار رقابت میکنند. این کانالهای خارجی به شرکتها کمک میکنند تا نظرهای جدیدی درباره فرصتهای فنی یا بازاری ناشناخته یا جدید دریافت کنند .
تفاوت پنجم اینکه در رویکرد نوآوری باز، این باور عمومی وجود دارد که دانش مفید به طور گسترده پراکنده شده و به طور کلی از کیفیت بالایی برخوردار است. حتی سازمانهای تحقیق و توسعه پیشرو نیز نیاز دارند که به این منابع خارجی از دانش متصل شوند. بنابراین، در نوآوری باز، شرکتها باید توانایی جذب و بهرهگیری از این دانش پراکنده را داشته باشند.
تفاوت ششم، نقش جدید و فعالتر مدیریت مالکیت فکری در مدل نوآوری باز است. گرچه مدیریت فعالانه مالکیت فکری برای برخی شرکتهای خاص چندان جدید نبود، اما تئوریهای پیشین نوآوری، مالکیت فکری را صرفاً یک پیامد جانبی از فرایند نوآوری در نظر میگرفتند که عمدتاً کاربردی دفاعی داشت. این امر به شرکتها اجازه میداد تا فناوریهای داخلی خود را بدون مسدود یا مسدود شدن توسط مالکیتهای فکری خارجی، پیادهسازی کنند.
اما در رویکرد نوآوری باز، مالکیت فکری نقش حیاتیتری پیدا میکند. دانش و مالکیتهای فکری به طور منظم وارد و خارج از شرکت میشوند و میتوانند تبادل دانش ارزشمند را از طریق بازارهای دانش تسهیل کنند. گاهی اوقات، مالکیتهای فکری حتی میتوانند از طریق انتشار یا اهدا در اختیار دیگران قرار گیرند. بنابراین، مدیریت فعال مالکیت فکری یکی از عناصر کلیدی در مدل نوآوری باز محسوب میشود.
نکته متفاوت هفتم، ظهور واسطهها در بازارهای نوآوری است. گرچه واسطهها در حوزههای مرتبط مانند اتحادهای فناوری قبلاً مشاهده شده بودند، اما اکنون نقش مستقیمی در خود فرآیند نوآوری ایفا میکنند.
با بازتر شدن فرآیند نوآوری، بازارهای واسطهای جدیدی ظهور کردهاند که در آنها اطرافیان میتوانند در مراحلی که قبلاً کاملاً درون شرکتها انجام میشد، معامله کنند. در این نقاط، شرکتهای تخصصی واسط، اطلاعات، دسترسی و حتی تأمین مالی را برای انجام این معاملات فراهم میکنند.
نکته آخر تفاوت در رویکرد نوآوری باز، توسعه معیارها و شاخصهای جدید برای ارزیابی عملکرد فرآیند نوآوری درشرکتهاست.
معیارهای کلاسیک عمدتاً بر فعالیتهای داخلی تحقیق و توسعه شرکت تمرکز داشتند مانند درصد فروش صرف شده بر روی تحقیق و توسعه، تعداد محصولات جدید توسعه یافته، درصد فروش از محصولات جدید و تعداد پتنتها به ازای هر دلار هزینه تحقیق و توسعه.
اما در مدل نوآوری باز، معیارهای جدیدی باید توسعه یابد یا جایگزین شوند. این معیارها میتوانند شامل میزان فعالیتهای تحقیق و توسعه در زنجیره تامین شرکت، درصد فعالیتهای نوآورانه خارج از شرکت، زمان رسیدن ایدهها از آزمایشگاه به بازار بر اساس کانالهای مختلف عرضه، نرخ استفاده از پتنتهای شرکت و میزان سرمایهگذاری در شرکتهای خارجی باشند.
این معیارهای جدید، ارزیابی جامعتری از عملکرد نوآوری در محیط باز فراهم میکنند.
اگرچه حدود این مدل جدید هنوز مبهم است، اما روشن است که درک کامل آن نیازمند دیدگاهی فراتر از محدوده سازمانی و در نظر گرفتن اقدامات چندین بازیگر در یک محیط نوآوری توزیع شده خواهد بود. این مدل جدید، مطالعه دقیق فعالیتهای نوآوری را در سطوح مختلف تحلیل از جمله سطح فردی، گروهی، سازمانی، جامعهای و نهادی میطلبد. این رویکرد احتمالاً توضیحات رضایتبخشتری برای ناهنجاریهای موجود در تئوریهای فعلی نوآوری ارائه خواهد داد، اگرچه مسائل تحقیقاتی جدیدی را نیز مطرح مینماید. همچنین ممکن است به شناسایی اقدامات نوآورانه جدیدی در صنعت کمک کند، از جمله استفاده بیشتر شرکتها از جریانهای خروجی دانش، ظهور بازارهای ثانویه مالکیت فکری و ایجاد نقشها و روشهای سازمانی جدید برای مدیریت دانش خارجی.